سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیا آزاده‏اى نیست که این خرده طعام مانده در کام دنیا را بیفکند و براى آنان که در خورش هستند نهد ؟ . جانهاى شما را بهایى نیست جز بهشت جاودان پس مفروشیدش جز بدان . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط: سید سلمان هاشمی

چرا نماز بخوانیم ؟ دوشنبه 85 خرداد 1 10:12 عصر

                بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از اینکه به این پرسش پاسخ داده شود، طرح یک مقدمه را ضرورى مى بینیم و آن اینکه انسان براى رسیدن به مدارج عالیه کمال لازم است که خدا را پرستش کند. چرا که ممکن الوجود زمانى به کمال مى رسد که به واجب الوجود بپیوندد، هر چند که یکى از بارزترین صفات ثبوتیه خداوند صمد است و احتیاجى به عبادت و ستایش ما نداشته و اساسا بى نیازى کمال اوست .
ان تکفروا انتم و من فى الارض جمیعا فان الله لغنى حمید.
اگر شما و همه مردم زمین کافر شوید و از پرستش او سرپیچى کنید خداوند بى نیاز و ستوده است .
گر جمله کاینات کافر گردد بر دامن کبریایى اش ننشیند گرد
الهى انت الغنى بذاتک ان یصل الیک النفع فلک فکیف لا تکون غنیا عنى .
خدایا تو بى نیازتر از آنى که حتى نفعى از سوى خودت به تو برسد، پسچگونه از من بى نیاز نباشى .
آرى احتیاج و نیاز از صفات و خصوصیات پدیده است ؛ اما آیا خداوند جزء پدیده هاست و یا مظاهرى از آنها است که عبادت ما او را ارضاء و اقناع کند.
آیا معلم احتیاجى به درس خواندن دانش آموز دارد که او را تشویق به درس ‍ خواندن نموده و گاهى نیز به اجبار و تهدید او را وادار به فراگیرى دروس ‍ خود مى کند؟!
درس خواندن و یا نخواندن دانش آموز چه سود و زیانى براى معلم دارد؟ آیا معلم محتاج درس خواندن دانش آموز خود است ؟ همین مساله در مورد خدا که اول معلم انسانها است ، صادق است .
قرآن به انسانها که شاگردان مکتب اویند دستور نماز مى دهد، چرا که نزد خدا بهترین راه رسیدن به کمال و سعادت واقعى همان انجام فرایض دینى بویژه نماز است . امام صادق علیه السلام مى فرماید:
در نزد خدا مقاماتى است که بدون دعا نیایش و نماز کسى به آن کمالات نمى رسد.
اى انسان اگر مى خواهى متخلق به اخلاق الله شده و کسب کمالات عالیه نمایى ، یک راه در پیش دارى و آن عبادت است و تنها از طریق ارتباط با معبود و راز و نیاز با اله خود است که به سوى پاکیها و صفات عالیه انسانى روى مى آورى و اگر از معبود و اله خود قطع رابطه نمایى ، اى بسا که زود باشد در دام شیطان ، دشمن قسم خورده خود، گرفتار شوى ، چه زمانى که تو با معبود خود سخن مى گویى دشمنان تو، ابلیس و ذریه اش ، از تو مى گریزند و این هنگام است که فرشتگان پیرامون تو ایستاده ، تو را مقتداى خود دانسته و خداى را به امامت تو عبادت مى کنند ولى همین که در نماز و یاد معبود خود مسامحه نمودى و او را به فراموشى سپردى ، شیاطین گرداگردت براى منحرف کردنت از مسیر کمال و سعادت دنیا و آخرت جمع گردند و تا تو را با وساوس شیطانى خویش از مسیر الله منحرف نسازند، آرام ننشینند. پس تو اى انسان با سلاح ایمان و نماز به مبارزه با دشمن دیرینه ات ، شیطان ، برخیز و کمر او را با اذکار نماز بشکن که نماز نیکو حربه اى است در به زانو درآوردن ابلیس و ذریه او. اما پاسخ دیگرى که به این سوال چرا نماز بخوانیم مى توان داد این است ؛ کسانى که این سوال را مطرح مى نمایند، از دو حال خارج نیستند:
الف یا قلبا به وجود خدا و حقانیت پیامبر صل الله علیه و آله و ادیان گذشته و ائمه معصومین علیه السلام ، معتقد هستند.
ب یا اینکه در وجود خدا و بزرگان دین ، شک و شبهه اى دارند که در صورت دوم باید قبل از طرح سوال فوق الذکر در پى مطالعه و جستجو در آفاق و انفس وکتب مربوطه ، اعتقاد خود را به وجود مبدا و ادیان گذشته و ائمه علیه السلام و عصمت آنان محکم کنند.
اما کسانى که به خدا و پیامبر و ائمه هدى و حکمت و علم بى پایان آن ایمان دارند، بدون هیچ چون و چرایى تعبدا به هر یک از دستورات و احکام دینى گردن مى نهند، چنانکه وقتى بیمارى براى معالجه بیمارى خود، نسخه اى را از پزشک حاذق حکیم و دانا و آگاه به کار خویش دریافت نمود، بى هیچ چون و چرایى براى سلامت و بهبودى خود مو به مو به دستورات پزشک عمل مى نماید.
به عبارت بهتر؛ وقتى بیمار به پزشک مراجعه مى کند پس از تشخیص ، تعدادى دارو از قبیل شربت ، قرص ، کپسول ، و آمپول براى بیمار مى نویسد و دستور مى دهد که مثلا فلان قرص را هر 8 ساعت یکبار میل نموده و آمپول را هر روز یک بار سر وقت معین تزریق نماید. و ضمنا به بیمار توصیه مى کند که از خوردنیها و چیزهایى که بیمارى را تجدید مى کند، جدا خوددارى کند.
مثلا از خوردن غذاهاى سرخ کرده ، چربى ، ترشیها، گوشت ، غذاهاى سنگین ... پرهیز نماید. و بیمار بدون هیچ پرسشى از فلسفه این داروها، چون به علم و تخصص پزشک خود ایمان دارد به یکایک دستورات پزشک در وقت معین عمل مى کند.
تازه اگر بیمار بگوید: تا من از خواص یکایک این داروها آگاهى نیابم آنها را مصرف نمى کنم . طبعا پس از مدتى خواهد مرد که البته هیچ بیمار عاقلى چنین نمى کند.
آرى همانطور که بیمار در مراجعه به پزشک ، خود را در اختیار او قرار مى دهد و یا مثلا اتومبیل و ساعت خود را براى تعمیر در اختیار مکانیک و ساعت ساز قرار مى دهد و سوال پیچ نمى کند چون به علم و آگاهى آنها در کار خود اعتقاد و یقین دارد. در مسائل عبادى نیز انسان باید به فرامین الهى بدون هیچ چون و چرایى گردن نهد.
آرى شخص نماز گزار و معتقد به خداى حکیم ، آگاه است که هیچ یک از دستورات خداوند بودن حکمت نیست و او همه احکام دینى را در نسخه هایى کتب آسمانى توسط پیامبران براى سعادت و خوشبختى و خیر و صلاح بشر بیان داشته است . پس نماز گزار هر یک از احکام دینى را بدون دانستن فلسفه آنان با جدیت کامل انجام مى دهد، هر چند عملى که از روى شناخت و آگاهى صورت پذیرد، به مراتب از عملى که از روى جهل و ناآگاهى صورت مى پذیرد، بهتر است ؛ لکن این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که ما بنده و عبد اوییم . بنابراین نباید روحیه تعبد و تسلیم پذیرى در برابر دستورات او را از یاد ببریم . حسن ختام این مقوله سخن جالب دیل کارنگى است که در پاسخ این پرسش مى گوید:
اگر من از کشف فلسفه و رموز دعا و نماز عاجزم ، دلیل بر این نمى شود که از یک زندگى سعادتمندانه اى که عبادت به همراه دارد، استفاده نکنم

 منبع:الغدیر


موضوعات یادداشت نماز، تفسیر، اخلاق نظرات شما ()

نوشته شده توسط: سید سلمان هاشمی

آیا زندگى در بهشت خستگى آور نیست؟ پنج شنبه 85 اردیبهشت 28 2:21 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا زندگى در بهشت خستگى آور نیست؟ انسان هر چه را نداشته باشد وقتى به آن دست یافت لذت مى‏برد اگر قرار باشد همه نعمت‏ها را به بهترین صورت در یک زمان به انسان بدهند آیا زندگى یکنواخت و ملالت آور نخواهد شد؟

1.شهید مرتضى مطهرى‏
براى پاسخ به این سؤال ذکر مقدمه‏اى لازم است. انسان همیشه دنبال دارا شدن است و این‏که انسان دنبال چیزى مى‏رود و بعد که آن را واجد شد، شوقش کاهش مى‏یابد و بلکه حالت تنفر و دلزدگى پیدا مى‏کند، دلیل آن است که، آنچه انسان در عمق دلش مى‏خواسته آن چیز نبوده است؛ خیال مى‏کرده آن بوده ولى در اصل دنبال چیز برتر یعنى کمال مطلق بوده است. انسان طالب کمال است آن هم کمال نامحدود، چون از محدودیت که نقص و عدم است، تنفر دارد. به هر کمالى که مى‏رسد، اول همان بارقه کمال نامحدود او را به سوى این کمال محدود مى‏کشاند، خیال مى‏کند مطلوب و گمشده‏اش این است. دنبال یک اتومبیل یا خانه یا فلان مُد مى‏رود و تصورش این است که گمشده واقعى‏اش این است. وقتى که مى‏رسد و آن را کمتر از آنچه مى‏خواست مى‏بیند، باز دنبال چیز دیگر مى‏رود به آن هم که رسید چون اشباع نمى‏شود، مجدداً از آن دلزده شده و دنبال دیگرى مى‏رود و... حال اگر این انسان به چیزى یا جایى رسید که کمال مطلق است (یعنى به آنچه که در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام مى‏گیرد، دلزدگى هم دیگر پیدا نمى‏کند، طالب تحول هم نیست. درست مانند رود خروشانى که به اقیانوس مى‏رسد و یکمرتبه از خروش مى‏افتد.
با ذکر این مقدمه در پاسخ به سؤال فوق باید گفت اگر آنچه که در بهشت هست از نوع آن چیزهایى است که در دنیاست، مطلب از همین قرار است که در سؤال آمده یعنى آنجا هم انسان دچار دلزدگى و خستگى خواهد شد. امّا در بهشت انسان به چیزى مى‏رسد که عین خواسته نهایى اوست و آن کمال مطلق است. بعد از آن کمال نیست، که انسان دچار خستگى و دلزدگى شود و در آرزوى مافوق آن باشد. قرآن هم ظاهراً براى همین نکته بوده است که این تعبیر را درباره بهشت مى‏کند: (لایَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً) 1 یعنى بر عکس نعمت‏هاى دنیا که وقتى داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد مى‏شود. اگر به انسان چیزى بدهیم که ماوراى آن چیزى نیست و آن «همه چیز» باشد دیگر خستگى معنا ندارد.
اینجاست که عرفا نظرى پیدا کرده‏اند. آنها روى همین حساب، صد در صد معتقدند که مطلوب واقعى انسان یعنى آنچه که در آرزوى انسان است، غیر از غریزه‏هاست.غریزه حساب دیگرى است، یک نیروى تقریباً مادّى و حیوانى است که انسان را مى‏کشاند. آن چیزى که به صورت هدف و ایده و کمال آرزو در انسان واقعاً وجود دارد، غیر از خدا هیچ چیز نیست.حافظ مى‏گوید:
روشن از پرتو رویت نظرى نیست که نیست‏
منت خاک درت بر بصرى نیست که نیست
ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى‏
سرّ گیسوى تو در هیچ سرى نیست که نیست
یا سعدى مى‏گوید:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست‏
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست‏
نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل
آنچه در سرّ سویداى بنى آدم از اوست‏
آنچه که در سّر سویداى بنى آدم مى‏دانند همین است که او جز با خداى خودش با هیچ جا پیوند واقعى ندارد؛ با هر چه پیوند داشته باشد پیوندى است موقتى و مجازى، و روزى این پیوند را خواهد برید. 2

2.آیت اللّه جوادى آملى‏
ما اگر معناى ثبات را از سکون جدا کنیم و براى ما روشن شود که به دارالقرار مى‏رسیم این سؤال براى ما مطرح نیست.
ما یک ساکن داریم و یک ثابت. مثلاً درختى اینجا ساکن است، امّا بالاخره از بین مى‏رود. امّا معادلات ریاضى ثابت هستند و زمان ندارند. نه در مکان خاصى و نه در زمان خاصى قرار دارند. قضایاى ریاضى نه در مکانى هستند که بشوند متمکّن و نه تاریخ و زمان دارند که بشوند متزّمن. اگر چیزى نه زمان دار بود و نه مکان دار، ثابت است و نه ساکن. آیا قانون علیت خسته مى‏شود؟ این‏ها ثابت‏اند نه ساکن، انسان هم به دار ثبات و دارالقرار مى‏رسد. خستگى مال بدن است و روح هم چون متعلق به آن است خسته مى‏شود. وگرنه یک موجود مجرد ثابت است، آنجا روح همراه بدن نیست بلکه بدن همراه روح است. پس مرگ و زوال هم در آن نیست. ما از این موجودات ثابت زیاد داریم فرشتگان و عالم مثال ثابت هستند.

3.آیت الله حسن زاده آملى‏
به فرموده خداى متعالى: لَهُم ما یَشاؤون فیها.(در بهشت) براى آنان هر چه بخواهند حاضر است. ‏3

این آیه و آیات مشابه دلالت مى‏کند که خواسته‏هاى نفس در عالم آخرت به انشاء (ایجاد) اوست بلکه همه لذّت‏ها و رنج‏هاى او در آن عالَم از مقوله فعل‏اند نه اِنفعال.
لذّت‏هاى دنیوى همه از قبیل انفعال‏اند یعنى از خارج بر نفس وارد مى‏شوند و در وى اثر مى‏کنند به خلاف لذت‏هاى آخرت که از باب فعل و تأثیر و انشاء نفس‏اند. در روایت آمده است که فرشتگان باید از اهل بهشت اجازه بگیرند تا برآنان وارد شوند و بالاترین سلطنت‏ها همین است که اهل بهشت هر چه اراده کننده بشود.
و آن‏چه ملالت و خستگى را به دنبال دارد انفعال نفسانى است نه فعل و تأثیر و انشاء نفس و لذا در عالم آخرت هیچگونه خستگى و مَلالتى وجود ندارد.  
پى‏نوشت:
1. سوره کهف:آیه 108.
2.معاد، استاد شهید مرتضى مطهرى، ص 172 - 170.
3.سوره ق:آیه 35.
4. هزار و یک نکته، حسن زاده آملى، نکات 796 و 923.


موضوعات یادداشت عقائد نظرات شما ()

نوشته شده توسط: سید سلمان هاشمی

چرا نام امامان در قرآن نیامده است؟ جمعه 85 اردیبهشت 15 9:36 عصر

عدم تصریح قرآن به اسامى مطهر اهل بیت(ع) و امامان شیعه(ع) سبب دل‏مشغولى من شده است. وقتى امامت از ارکان اساسى ساختمان فکر و رفتار دینى و الاهى است، چرا نام دوازده پیشواى شیعه در قرآن ذکر نشد تا موجب تقویت یقین مؤمنان باشد و حجت را بر مخالفان تمام گرداند؟
به این پرسش ارزنده، پاسخ‏هاى متعدد داده شده است که با توجّه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره مى‏شود.
1. «تبیین» قرآن توسط پیامبر(ص)؛
عدم تصریح به خصوصیّت و تعداد و نام امامان موضوعى استثنایى نیست. قرآن خود متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعمل‏ها نیست تا عدم تصریح به نام امامان مورد نظر شیعه امرى خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبى از این دست است. شاید در بین احکام و دستورهاى شریعت مطلبى به اهمّیّت و محوریت نماز وجود نداشته باشد؛ تعابیرى نظیر ستون خیمه دین، مرز میان کفر و ایمان، عامل تقرب هر پرهیزکار و نخستین پرسش و اساسى‏ترین عامل پذیرش دیگر اعمال نشان دهنده اهمّیّت این تکلیف الاهى است؛ امّا به راستى آیا در آیات قرآن نشانى از تعداد رکعات و خصوصیات این فریضه وجود دارد؟!
قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاصّ و طهارت هنگام نماز و چند مورد از این دست اشاره کرده، بیان خصوصیات دیگر این مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن درباره زکات واجب و حج و خمس و سایر دستورهاى شریعت مقدس نیز از همین نظام تبعیت کرده است؛ یعنى فشار اصلى را بر تثبیت این واجبات گذارده و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده است.
همین دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصیر و امام صادق(ع) نیز جارى شده است: ابو بصیر که از شاگردان تیزبین امام ششم(ع) است، پیرامون آیه 59 سوره نساء - «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» - که مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولیاى امور فرا مى‏خواند، به طرح پرسش مى‏پردازد. طبیعى است که در خدا و رسول به دلیل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد(ص)، تردید راه نمى‏یابد؛ امّا ذکر واژه «اولیاى امور» و اجمالى که در آن نهفته، وى را بر آن داشت تا بپرسید: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از «اولیاى امور» امام على(ع) و اهل بیت‏اند، چرا آنان را به نام معرفى نفرمود؛ «ما بالَهُ لم یُسَمِّ عَلیّاً و اَهْلَ بَیْتهِ»؟
امام صادق(ع) در پاسخ به سبک خاصّ قرآن اشاره کرد و فرمود: وقتى براى پیامبر آیه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد تا آن‏که رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که باید از چهل درهم یک درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد و آیه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنید تا آن‏که رسول خدا(ص) آن را براى مردم توضیح داد. «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» درباره على و حسن و حسین - علیهم السلام - نازل شد و رسول خدا(ص) درباره على فرمود: «هر که من مولا و آقاى اویم، على(ع) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصیت مى‏کنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خداى - عزوجل - خواسته‏ام میانشان جدایى نیفکند تا آن‏ها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد....»1
از این روایت در مى‏یابیم وظیفه بیان مصداق‏ها و موارد و نیز تبیین جزئیات بردوش پیامبر(ص) است. همین جهت شیعه را بر آن داشت تا بر سنت پیامبر(ص) تاکید ورزد؛ بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پاى فشارد و تلاش خلفاى سده نخستین هجرى در ممنوعیت نگارش سنت رسول الله(ص) را اشتباه فاحش بخواند. چنان که مى‏دانیم این ممنوعیت سرانجام در اواخر دوران بنى امیه برطرف شد و تدوین کتب روایت نزد تمام فرقه‏هاى مسلمان مورد توجّه قرار گرفت. قرطبى، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسیرش چنین روایت مى‏کند: عمران بنِ حُصین به مردى که گمان مى‏کرد کتاب الله به سنت نیاز ندارد، گفت: «تو احمقى، آیا حکم نماز ظهر را که باید چهار رکعت خواند و حمد و سوره‏اش را آشکار نخواند، در قرآن یافته‏اى؟ و به همین گونه به نماز و زکات و مثل آن‏ها اشاره کرد و گفت: آیا این [امور] را در قرآن روشن شده یافته‏اى؟ همانا کتاب خدا این امور را مبهم بیان کرد. و سنت آن را تفسیر مى‏کند.»2
در همان تفسیر از «مکحول»، یکى از علماى بنام و مورد قبول اهل سنّت، چنین نقل مى‏کند: «القُرآنُ اَحْوَجُ الِىَ السُّنةِ مِنَ السُّنَةِ اِلى القُرانِ». قرآن به سنت از سنت به قرآن نیازمندتر است.
البته این تعبیر افراط گونه مور تایید شیعه نیست. بر اساس باورهاى شیعه سنّت، مشروعیت و حتّى صحت مندرجات و محتویات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست مى‏آورد. سند حجیت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولى به هر حال فهم صحیح معارف و وظایف دینى بى عنایت به سنت نبوى(ص) و روایات اهل بیت(ع) ممکن نیست.
در این‏جا، پرسشى دیگر رخ مى‏نماید: رسول اکرم(ص) این معارف و احکام جزئى و تفسیرى را از کجا به دست مى‏آورد؟ از آیات قرآن استفاده مى‏شود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد و مقاصد و شرح و تبیین آیات از ناحیه خداى متعال است: «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ‏3؛ جمع قرآن - کلمات در آیات، آیات در سوره‏ها و... - و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامى که بر تو قرآن را خواندیم، تو [پیامبر(ص)] هم پیروى کن و قرآن را همین گونه بخوان. - مرحله بعد «بیان» قرآن است که آن هم وظیفه ما است».
بنابراین، بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خدا است و به وسیله وحى دیگرى جز وحى قرآنى در اختیار پیامبراکرم(ص) قرار مى‏گیرد. پس ما با دو وحى روبه‏رو هستیم: «وحى قرآنى» و «وحى تبیینى». در وحى قرآنى لفظ و معنا هر دو از ناحیه خدا است؛ امّا در وحى تبیینى معنا از خدا و لفظ از سوى رسول خدا(ص) است. آیات 43 و 44 سوره نحل به این دو گونه وحى اشاره مى‏کند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ ما بر تو «ذکر» را نازل کردیم تا قرآنى را که براى مردم نازل شده تبیین و تفسیر کنى و زمینه تفکر آن‏ها را فراهم سازى». این ذکر همان «وحى تبیینى» است که درست تجلى یافته است و تمام سخنان پیامبر(ص) در زمینه معارف و دستورالعمل‏هاى دینى را شامل مى‏شود.
این مقدمات نشان مى‏دهد عدم ذکر مصداق‏ها به نام ائمه اطهار(ع) اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام الاهى را شامل مى‏شود. بنابراین، براى شناخت نام امامان معصوم(ع) باید سراغ سنت نبوى(ص) رفت؛ همان گونه که در تفسیر و تبیین معارف و دیگر فرائض دینى به «سنت» نیاز مندیم.
2. تأکید بر روش توصیفى؛
از روش‏هاى جالب توجّه قرآن تأکید بر صفات و ویژگى‏ها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش توجّه دادن امت به صفات و ویژگى‏هاى خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمّیّت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلى یافته در آنان بسنجند.
روش بیان «توصیفى»، به قرآن شادابى و تازگى و دوام مى‏بخشد؛ زیرا در هر قطعه‏اى از زمان زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصه‏هاى ذکر شده در قرآن فراهم مى‏شود و امکان دستیابى به داورى قرآن در مسائل نو و فتنه‏هاى فردى و اجتماعى تأمین مى‏گردد. قرآن «کلام فصل» است - «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»4 - و بین حق و باطل تمییز مى‏دهد و راهنماى انسان در فتنه‏ها است؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود: «هنگامى که فتنه‏ها چون پاره‏هاى شب تاریک شما را فرا گرفت، به قرآن روى آورید» از سوى دیگر، حکومت شایستگان نیاز همیشگى جوامع دینى است و به بخشى از امت اسلامى و یا قطعه‏اى خاصّ از تاریخ، اختصاص ندارد.
براى راهنما و فصل الخطاب شدن در گستره‏اى چنین پهناور، بیان شاخصه‏ها و شایستگى‏ها و ویژگى‏هاى صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترین راه شمرده مى‏شود. بدین سبب، قرآن جز در موارد ضرورى از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مترفان و... صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ویژگى‏ها و نه نام‏ها توجّه کنند و امکان بهره‏گیرى‏هاى نو از قرآن فراهم شود.
بنابراین، شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیارى به ائمه اطهار(ع) رهنمون شده‏اند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگى‏هاى یاد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهاى دینى، اجتماعى و سیاسى خود را از درگاه آنان جویا شوند. بر اساس همین نکته مهم، امام باقر(ع) مى‏فرماید: «مَنْ لَمْ یَعْرِفْ اَمْرَنا مِنَ الْقُرانِ لَمْ یَتَنَکَّبِ الفِتَنْ». هر کس امر ولایت ما را از قرآن به دست نیاورد؛ نمى‏تواند از فتنه‏ها مصون ماند.»
در این روایت دو نکته قابل تأمل مى‏نماید:
1. امر ولایت اهل بیت(ع) در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون مى‏شود. اگر به راستى از سر تحقیق و بدون هیچ گونه اعوجاج و کج فهمى سراغ آیات رویم، نشانه‏ها و صفات و ویژگى‏هایى که براى امامان بیان شده ما را به دوازده معصوم(ع) هدایت خواهد کرد.
پس امر ولایت امامان شیعه را مى‏توان از قرآن استخراج کرد. البته همان گونه که پروردگار در تمام آفریده‏ها تجلى کرده است و تنها شایستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولایت اهل بیت(ع) از آیات نیز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نیازمند است.
2. شیعیان ممکن است از راه‏هاى گوناگون به امر ولایت امامان دست یابند، امّا با توجّه به اهمّیّت و مرجعیت قرآن کسانى از فتنه‏ها و شبهه‏ها و افراط و تفریطها رهایى مى‏یابند که معرفت به ولایت و شؤون آن را از قرآن گرفته باشند. در غیر این صورت، در فتنه‏هاى ناشى از افراط و تفریط سقوط خواهند کرد.
به همین جهت مفسران و علماى بزرگ شیعه بخش عمده‏اى از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولایت و شؤون آن معطوف داشته‏اند و ولایت امامان شیعه(ع) را به آیات الاهى مستند ساخته‏اند. تلاش و تألیف‏هاى آنان ذیل آیاتى چون «اولى الامر»، «ذوى القربى» «ولایت»، «اکمال دین»، و... فراوان به چشم مى‏خورد. این بحث را با حدیثى از امام صادق(ع) پایان مى‏دهیم: «اگر قرآن آن‏گونه که خدا خواسته و نازل کرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گیرد، هر آینه ما را با نشانه‏هاى ارائه شده‏اش خواهید یافت.»5
بنابراین، باید با نگاه جست‏وجوگر در آیاتى که صفات و ویژگى‏هاى رهبران و اولیاى امور را بیان مى‏کند، نام‏هاى اهل بیت(ع) را استخراج کرد. شیعه افتخار دارد که رهبرانش را با استناد به اصول قرآنى برگزیده است.

1. «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ نَزَلَتْ علیه الصلوةُ و لَم یُسَمّ لَهُم ثَلاثاً وَ لا اَرْبعَاً حتّى کانَ رَسُولُ اللّهِ هُوَ الذَّى فَسَّرَ لَهُمْ ذلِکَ وَ نَزَلَتْ عَلَیْه. الزَّکاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ اَرْبَعینَ درهماً دِرْهَمٌ، حتّى‏ کانَ رَسولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى‏ فَسَّرَ ذلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُم طوفوُا اُسْبُوعاً حتّى کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِک لَهُمْ وَ نَزَلَتْ «اَطیعُو اللَّهَ و اطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلىِ الأمْرِ مِنْکُمْ» وَ نَزَلَتْ فى‏ عَلىٍّ والْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فى‏ عَلِىٍّ: مَنْ کُنْتُ مُوْلاهُ؛ و قال(ع) اوُصیکُمْ بکتابِ اللّهِ و اهل بیتى‏ فَاِنّى‏ سَأَلْتُ اللَّهَ عزَّوَجَلَّ اَنْ لا یُفَرّقَ بَیْنَهُما حتىَّ یوُرِدَهُما عَلىَّ الحوضُ فَأعْطانى‏ ذلِکَ...»؛ اصول کافى، ج 2، ص 71.
2. «اِنّک رَجُلٌ احمقٌ! اَتَجِدُ الظُّهْرَ فى کتاب الله اربعاً لایُجْهَرُ فیها بالْقَراءَة!؟ - ثُمَّ عَدَّدَ علیه الصَّلاةَ و الزَّکاةَ و نَحْو هذا ثُمَّ قال: - اَتَجُِد هذا فى‏ کِتابِ اللهِ مُفَسَّرَاً! اِنَّ کِتابَ اللَّه تَعالى‏ اَبْهَمَ هذا وَ اِنَّ السُّنَة تُفَسِّرُ هذا»؛ التفسیر و المفسران، استاد معرفت، ج 1، ص 182.
3. قیامت (75): 17 - 19.
4. طارق(86): 14.
5. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 13.                       
عبدالکریم بهجت پور:پرسمان 


موضوعات یادداشت نماز، تفسیر نظرات شما ()

نوشته شده توسط: سید سلمان هاشمی

از کلمات گوهر بارامام حسن عسکری علیه السلام جمعه 85 اردیبهشت 15 7:19 عصر

قالَ الإمامُ أبُو مُحَمَّد الْحَسَنِ الْعَسْکَرى (علیه السلام) :

لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةُ الصّیامِ وَالصَّلاةِ، وَ إنَّمَا الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فی أمْرِ اللهِ .

فرمود: عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست، بلکه عبادت با تفکّر و اندیشه در قدرت بى منتهاى خداوند در امور مختلف مى باشد.

مستدرک الوسائل: ج 11، ص 183، ح 12690.


موضوعات یادداشت عترت، اخلاق نظرات شما ()

نوشته شده توسط: سید سلمان هاشمی

موعظه ای برای هر لحظه زندگی جمعه 85 اردیبهشت 15 12:1 عصر

   دو چیز را فراموش نکن:   

 ۱.یاد خدا ۲. مرگ.

   دو چیز را فراموش کن:   

 ۱.بدی دیگران در حق تو ۲. خوبی تو در حق دیگران.

   چهار چیز را نگه دار:

    ۱.گرسنگی ات را سر سفره ی دیگران،

   ۲ . زبانت را در جمع،

   ۳. دلت را سر نماز،

   ۴. چشمانت را در خانه ی دوست.


موضوعات یادداشت عترت، اخلاق نظرات شما ()

نوشته شده توسط: سید سلمان هاشمی

تفسیری جدید از مثال عنکبوت در قرآن سه شنبه 85 اردیبهشت 12 10:57 عصر

تفسیری جدید از مثال عنکبوت در قرآن

خانه عنکبوت از دیدگاه مفسران

در مورد آیه 41 سوره عنکبوت "ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت" تامل و توقف کردم و سپس به کتاب های تفسیر مراجعه نمودم. (مثل تفسیر جامع البیان عن تاویل آیات القرآن، طبری/ مختصر تفسیر قرطبی، قرطبی/ تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر/ تفسیر البحرالمحیط، ابی حیان آندلسی/ فتح الغدی، شوکانی/ تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، سعدی/ صفوة التفاسیر، صابونی/ تفسیر ابی السعود، عمادی/ فتح البیان فی مقاصد القرآن، فتوجی بخاری/ زادالمسیر فی علم التفسیر، جوزی/ الضوء المنیر علی التفسیر، صلاحی/ تنویر الاذهان عن تفسیر روح البیان، بروسوی/ تفسیر القرآن العظیم، قرشی دمشی). همه این تفاسیر بر این موضوع اتفاق داشتند که مقصود از " بیت العنکبوت" در این آیه، همان بیت مادی یعنی "خانه" است که عنکبوت به عنوان محل سکونت خود انتخاب می کند. در تفسیرها این خانه را چنین تفسیر کرده اند:

- چیزی از آن دفاع نمی کند. (تفسیر طبری)

- ضعیف ترین خانه است که سرما و گرما را نگاه نمی دارد. (قرطبی)

- خانه ای ضعیف. (ابن حیان آندلسی)

- هیچ خانه ای از آن ضعیف تر نیست. (شوکانی)

- از ضعیف ترین خانه هاست. (سعدی)

- ضعیف ترین خانه هاست به خاطر پستی و کوچکی آن. (صابونی)                 

- هیچ چیزی در سستی نزدیک و مشابه آن ندیدیم. (عمادی)

- هیچ خانه ای ضعیف تر و سست تر از این نیست. (قنوجی بخاری)

- سست ترین خانه ها و ضعیف ترین آنهاست. (اصلاحی)

- هیچ خانه ای سست تر از آن در میان خانه های حشرات نیست. (بروسوی)

- ضعیف و سست است. (ابن کثیر قریشی دمشقی)

تعارض دیدگاه مفسران با علوم جدید

علوم جدید ثابت کرده اند که تارها - بافته های- عنکبوت از قویترین بافته های طبیعی است و سختی آن از سختی آهن محکم، محکم تر است. تا آنجا که به نام "آهن حیوانی" خوانده می شود. خانه عنکبوت از قویترین خانه هاست که از ناحیه استحکام بافت آن مشهور است؛ از این رو می تواند در برابر بادهای شدید مقاومت کند و در تارهای خود شکارهای عنکبوت را نگهداری نماید به طوری که نمی توانند از آن جدا شوند. از آنجا که ایمان کامل دارم که ممکن نیست حقایق علمی با آیات قرآن معارض باشند و اگر تعارض داشتند شکی نیست که آنچه قرآن ثابت کرده [و به طور قطعی و نص فرموده] حق است و علوم بشری از حقیقت فاصله گرفته است.

با مراجعه به قرآن کریم و کتاب های تفسیر و کتاب های لغت عربی و نیز حقایق علمی که در مورد عنکبوت و خانه آن و روش زندگی و روابط اجتماعی آن بود، در پی یافتن پاسخی بر این سوال بودم که آیا مقصود آیات غیر از چیزی است که کتاب های تفسیر به آن توجه کرده اند؟ به این منظور، موارد و آیاتی که واژه "اولیاء" در آن به کار رفته بود را جمع آوری کردم تا ببینم چه کسانی ولایت دارند و آیا در آیه ای بیان شده که بت های ساختگی و بت های پلید را اولیاء خود انتخاب کرده اند؟ سپس معنای واژه "اولیاء و ولایت" را در کتاب های لغت عربی جستجو کردم؛ بعد در مورد واژه "بیت" در کتب لغت عربی جستجو کردم تا ببینم آیا عرب این کلمه را به معنای دیگری غیر از معنای رایج (مسکن) استعمال کرده تا آن معنا، مقصود واژه "بیت" در این مثال باشد که خدای سبحان در سوره عنکبوت استفاده نموده است؟ سپس در حقایق علمی در مورد بافته ها و خانه عنکبوت پژوهش کردم تا ببینم که قوت این بافته و این خانه چه اندازه است؛ آیا واقعاً آن خانه - همانطور که در کتاب های تفسیر نوشته اند- ضعیف ترین خانه هاست؟

سپس در مورد روابط اجتماعی عنکبوت ها پژوهش کردم تا ببینم که نوع روابط بین عنکبوت های مذکر و مونث و بچه های آنها چگونه است؛ آنها خانواده واحدی هستند و عرب کلمه "بیت" را بر همسر و فرزندان عنکبوت نیز اطلاق می کند؟ سپس، نتایج مطالب قبل را با همدیگر ارتباط دادم تا ببینم، با توجه به یافته های من، در اینجا احتمال تفسیر دیگری برای آیه وجود دارد؟

نتایج تحقیقات لغوی و قرآنی

1- واژه "اولیاء" در قرآن کریم:

کلمه "اولیاء" سی و سه مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است و در بیست مورد آنها، این واژه در مصادیق زیر استعمال شده است: کافرون، الذین کفروا، منافقون، یهود و نصاری، الذین اوتوا الکتاب، شیاطین، ابلیس و نسل او، ستمکاران، الذین هادوا.

و نیز در موارد: الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا و الذین آووا و نصروا، پدران، برادران از کفار، مومنون، مومنات، بندگان صالح خدا؛ ولی در هیچ آیه ای تصریح نشده که "اولیاء" از بت های ساختگی و بت های پلید باشند.

2- واژه "اولیاء" و معنای ولایت در کتب لغت عربی: گویا ولایت به تدبر و قدرت و انجام کار اشاره دارد.

3- معنای واژه "بیت" در کتب لغت عربی:

واژه " بیت" در لغت عرب استعمال زیادی دارد؛ به معنای "خانه شعر" و نیز "مسکن، فرش خانه، کعبه و قبر" می آید و نیز به همسر مرد و خانواده اش گفته می شود.

در معجم الوسیط آمده است: " بیت الرجل: زن و عیال او"

و در لسان العرب آمده است: "بیت الرجل: زن او"

در قاموس محیط آمده است: "البیت: عیال مرد" و در صحاح آمده است:

"البیت: عیال مرد"

نتایج تحقیقات علمی در مورد عنکبوت

1- حقایق علمی در مورد تارها و بافته های عنکبوت و خانه آن:

تارهای عنکبوت از پروتئین ساخته می شود که در حفره های حریری، شکل می گیرد و آنچه به دست می آید جداً قوی است؛ استحکام آن از استحکام آهن محکم، بیشتر است و دو برابر کش می آید بدون آنکه پاره شود(1) و این (بافته عنکبوت) در همه موارد، از قویترین الیاف طبیعی به شمار می آید.

شبکه ای که عنکبوت ایجاد می کند قدرتی دارد که ممکن است بتواند زنبور عسل را- که حجم آن چند برابر عنکبوت است- بدون این که آن شبکه تحت تاثیر قرار گیرد یا پاره شود، متوقف کند، در حالی که آن زنبور سرعتی حدود 32 کیلومتر در ساعت دارد.

"شرکت کندیه" اقدام به تولید تارهای عنکبوت کرده است تا از آنها نخ های پزشکی و طناب هایی برای صید ماهی ها و لباس ضد گلوله بسازد.(2) ساکنان جزایر "سلمون" نیز در قدیم به ساخت تورهای ماهیگیری از نخ های عنکبوت می پرداختند.

بدین ترتیب روشن است که "بیت عنکبوت"- به معنای خانه عنکبوت- از قویترین مخلوقات مشهور است. اگر قویترین آنها نباشد.

2- حقایق علمی در مورد زندگی عنکبوت ها و روابط اجتماعی آنها:

عنکبوت ها، گروهی هستند که در جهان بیش از سی هزار نوع آنها وجود دارد و در حجم و شکل و روش زندگی متفاوت هستند؛ روش زندگی فردی همراه دشمنی با یکدیگر در آنها غالب است و انواع اندکی از آنها یافت می شوند که به صورت دسته جمعی زندگی می کنند.

جثه عنکبوت های ماده از نرها بزرگتر است: غالباً فقط در هنگام ازدواج همدیگر را ملاقات می کنند و عنکبوت نر قبل از عروسی، اقدام به رقص ها و حالات مشخصی در برابر عنکبوت ماده می نماید که مقصودش جلوگیری از غریزه دشمنی عنکبوت ماده است. هنگامی که آمیزش آنها تمام می شود، عنکبوت نرغالباً در لانه باقی می ماند و اقدام به پنهان شدن از عنکبوت ماده می کند، چرا که می ترسد او را بکشد. کشتن عنکبوت نر بعد از تمام شدن آمیزش جنسی، در بین بسیاری از عنکبوت ها اتفاق می افتد؛ مشهورترین این عنکبوت ها "بیوه سیاه" است. در برخی از انواع آنها، عنکبوت ماده، عنکبوت نر را رها می کند تا هنگامی که فرزندان از تخم خارج می شوند، اقدام به قتل او کنند و او را بخورند. در انواع دیگری از عنکبوت، مادر، اقدام به تغذیه فرزندان کوچکش می کند تا این که بزرگ می شوند و مادرشان را می کشند و می خورند.

از این مطالب روشن می شود که نظام اجتماعی و روابط خانوادگی عنکبوت، بر اساس مصالح موقت است، به طوری که هر گاه این مصالح تمام می شود، دشمن همدیگر می شوند و برخی، برخی دیگر را می کشند.

این دشمنی شدید فقط بعد از اتمام مصلحت ها جلوه گر می شود و روابط سست و ضعیف بین افراد خانواده عنکبوت آن را سست ترین خانواده ها در میان آفریده شدگان مشهور قرار می دهد.

اشکال وپاسخ:

صاحبان کتاب های تفسیر بر آنند که مقصود از مثال در آیه 41 سوره عنکبوت (مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا) آن است که مشرکان، معبودان (و بت هایی) غیر از خدا را انتخاب می کنند که در هنگام حاجت، امید یاری و فایده و رزق از آنان دارند و در سختی ها به آنان تمسک می جویند.(3)

برخی مفسران برآنند که منظور از "اولیاء" در اینجا بت های ساختگی و بت های پلید هستند.(4) ولی با مراجعه به مواردی که واژه "اولیاء" در قرآن آمده است در می یابیم که آیات قرآن در بیست مورد از سی و سه مورد، تصریح کرده که آن اولیاء، از زندگان (مثل کافران و...) هستند و همانطور که قبلاً گذشت، هیچ آیه ای از آیات قرآن کریم تصریح نکرده که "اولیاء" از بت های ساختگی و بت های پلید باشند و این مطلب همسویی معنای "ولایت" است. همانطور که در لغت عرب وارد شده بود، معنای "ولایت" یاری است که اشاره به تدبر، قدرت و انجام کار دارد و "ولی" همان دوستدار، دوست و یاور است و این کارها و تصرفات از جمادات صادر نمی شود.

با مراجعه به حقایق علمی جدید در مورد تارها (بافته های عنکبوت و خانه او متوجه این نکته می شویم که علم جدید بدون شک اظهار می کند: بافته های عنکبوت از قویترین بافته های طبیعی است و صفت سختی و محکمی دارد.

هنگامی که ما قبول کردیم مقصود آیه از "بیت"، خانواده و روابط خانوادگی است، توصیف قرآن از آن به عنوان سست ترین خانواده (ان او هن البیوت لبت العنکبوت) مطابق چیزی است که خداوند برای بندگانش، از خلال علم جدید، در مطالعه حیات عنکبوت ها، روشن کرده است.

از طرفی، جهت شباهت، در مثالی که در قرآن زده شده است، به طور جدی واضح می شود، چون کسانی که غیر از خدا را دوستان و یاوران خود انتخاب می کنند فقط برای انجام مصلحت های دنیوی است که به چنین انتخابی دست می زنند و هنگامی که این مصلحت ها تحقق یافت، یا در دنیا و یا در آخرت دشمن یکدیگر می شوند. (الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین؛ در آن روز دوستان برخی دشمنان برخی دیگرند مگر افراد پارسا و تقوا پیشه- زخرف /67) همانطور که بیان کردیم، این روابط موقت و مصالح آنی بر عنکبوت و خانواده او منطبق است.

از طرف دیگر، بین کسانی که غیر از خدا را دوستان و یاوران خود انتخاب می کنند و بین عنکبوت و بیت او (= مسکن او) تفاوت بسیار می یابیم. از این جهت که رابطه بین کسانی که غیر خدا را دوست و یاور می گیرند رابطه بین زندگان است و آن رابطه محبت و دوستی و یاری گری است و این مطلب بدان سبب است که معنای "ولایت" (در اولیاء) تحقق یابد.

اما روابط بین عنکبوت و خانه مادی او (مسکن) رابطه بین موجود زنده و جماد (موجود غیر زنده) است؛ پس در اینجا معنای "ولایت" به معنی دوستی و یاری گری تحقق نمی یابد، چون جمادات، نیروی تدبر، اعمال قدرت و انجام کار ندارند. در این آیه یکی از موارد اعجاز علمی قرآن جلوه گر می شود؛ این حقایق- از خانواده و حیات عنکبوت ها- جدیداً کشف شده که خانواده عنکبوت سست ترین خانواده هاست و قرآن کریم بیش از هزار سال قبل از اکتشاف آن- توسط بشر- به این حقیقت اشاره کرده است.

هنگامی که به آخر آیه 41 سوره عنکبوت نگاه می کنیم متوجه این مسئله می شویم که لو کانوا یعلمون. اگر (بر فرض) می دانستند. اشاره می کند که آنان مقصود (این مثال قرآنی) را نمی دانستند چون این حقیقت علمی، در هنگام نزول قرآن برای بشر شناخته شده نبود.

طبق آیه 43 سوره عنکبوت یعنی " و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون"، این مثال را برای مردم می زنیم و جز دانایان در مورد آن خردورزی نمی کنند. "خدا ما و شما را از آنان - دانایان خردورز-" قرار دهد. نیز مشخص است که مقصود از مثال (بیت عنکبوت)غیر از معنای ظاهری آن است

پی نوشتها:

1- ر- ک: الحشرات فی القرآن و الاحادیث النبویه و التراث الشعبی الکوینی، دکتر و سیمة الحوطی.

2- تقریر نکسیاینایر2002م.

3- ر- ک: تفسیر طبرسی، ابن کثیر و دیگران (ذیل آیه).

4- ر- ک: زاد المسیر فی علم التفسیر، جوزی.


موضوعات یادداشت تفسیر نظرات شما ()

نوشته شده توسط: سید سلمان هاشمی

چرا حجاب برای زنان واجب شده است؟ سه شنبه 85 اردیبهشت 12 10:28 عصر

«و اذا سالتمو هن فا سئلو هن من وراء الحجاب» 

چرا حجاب برای زنان واجب شده است؟ آیا این آزادی زن را محدود نمی کند؟ و اساسا عواملی که واداشت تا اسلام قانون حجاب را تشریع کند چیست؟

پاسخ این سوال درچند مطلب خلاصه می شود:

برای بقای دوستی زوجین:

علم روانشناسی ثابت کرده که زن با حجاب محبت شوهر، و اهتمامش را بیش از دیگران جلب می کند، اما چگونه؟

انسان بر داشتن آنچه منعش کردند کنجکاو می شود (الانسان حریص علی ما منع)

و همیشه سعی میکند زنجیر ممنوعیت را پاره کرده و از همه چیز آگاهی یابد، زن با حجاب نزدیکتر است به محبت قلبی شوهر تا بی حجاب. زیرا مرد، زن با حجابش را از موی سر تا انگشتان پا، روزانه دهها بار می بیند، بدین وسیله زن آن صورت زیبا و دلربایش را برای مرد به طور کلی از دست میدهد، بخلاف زن با حجاب که همیشه با پوشاندن بدنش محبت و اشتیاق شوهرش را نسبت به خود جلب می کند.

به همین علت ما می بینیم که زن روستایی نزدیکتر است به محبت قلبی شوهر از زن معمولی شهری. زن روستایی شوهرش را کمک می کند صبحگاهان به مزرعه می رود و با یک دنیا تفاهم عشق با دستان لطیفش، گندم را آرد کرده و نان می پزد. سپس کنار قنات به شست و شوی لباس و غیره می پردازد و بالاخره تمام اعمال و مسئولیتهایی را که به عهده دارد با کمال عفت و با حفظ حجاب انجام می دهد و هنگامی که تاریکی از راه می رسد سر حال وشاداب به گوشه ی کوخ یا خانه ی کاهگلیش باز می گردد. آنگاه شوهر او که سفر خسته کننده ی روز را پشت سر نهاده او را مانند یک ملکه ی زیبا و یا حوریه ای با آغوش باز می پذیرد و به وی اظهار عشق و محبت می کند و با همرازیهای دوست داشتنی و آرزوهای امید بخش و نغمه های لطیف  زندگی، پیروز بر حل مشکلات و ناملایمات هر دو در آغوش سعادت و یکدلی به خواب ناز می روند.

لذا یکی از مکروهات دین مبین اسلام این است که زوجین با حالت عریان به اطاق خواب بروند. چون در این صورت هیچ موضع هوس انگیز پنهان نخواهد بود تا غریزه و عشق طرف مقابل را بر انگیخته و به خود جلب کند. به همین علت می بینیم که پدران و نیکان ما در ایام جوانی ازدواج می کردند و بدون اینکه کلمه ی طلاق بر زبانشان جاری شود سالهای طولانی و شیرینی را پشت سر می گذاشتند زیرا در همسران خود که با حجاب کامل بودند جاذبیت و زیبایی دل انگیزی یافته و همیشه علاقمند به آنان بودند.


موضوعات یادداشت عقائد نظرات شما ()

نوشته شده توسط: سید سلمان هاشمی

آثاراعتقاد به اهلبیت علیهم السلام در حین مرگ دوشنبه 85 اردیبهشت 11 11:34 عصر

سوال : اعتقاد به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) چه اثرى براى انسان ها در حین مرگ و لحظات آخر عمر او دارد؟

جواب : علاوه بر
استقبال ملائکة الله از مؤمن که همراه با نزول رحمت الهى است، نعمت دیگرى نصیب مؤمن مى شود که آن دیدار اولیاى الهى است.
مؤمن در واپسین لحظات عمر خود (قبل از این که قالب تهى کند) اولیاى دین را ملاقات مى کند و این براى او افتخار و شرافتى بس عظیم است و باعث تسکین روح او در لحظات سخت جان دادن مى شود. در حقیقت این دیدار نتیجه ى همان پذیرش ولایت و ارتباط محبّتى است که بین مؤمن با امامش برقرار بوده است. مؤمنى که خود را تحت ولایت امامان معصوم(علیهم السلام) مى داند و بر این باور است که تولّى با دوستان آنها و تبّرى با دشمنانشان در رشد و تعالى کمالات او مؤثر است، ارتباط قلبى و محبّتى با امام پیدا مى کند و تمام اعمالش بر محور همان محبّت و ولایت مى چرخد و همین عقیده در حین مرگ او، به صورت دیدار و ملاقات با امامان معصوم(علیهم السلام)ظهور پیدا مى کند.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
هنگامى که بین مؤمن و بین قدرت برگفتن حایل شود، یعنى نتواند سخن بگوید (یعنى در آستانه ى مرگ و جان سپردن باشد) پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) و کسانى که خدا بخواهد کنار او مى آیند، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سمت راست شخص و دیگران به جانب چپ او مى نشینند; رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شروع به سخن مى کند و مى فرماید: آنچه امیدوارش بودى اکنون روبه روى توست (دیدار پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام)) و امّا آنچه از آن مى ترسیدى (کیفر) از آن ایمن هستى. سپس درى از بهشت برایش گشوده مى شود و رسول خدا(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: این منزل تو در بهشت است. اگر خواستى تو را به دنیا بازمى گردانیم که در آن جا طلا و نقره است. محتضر در این هنگام مى گوید: مرا نیازى به دنیا نیست... .[1]
با دقّت در این روایت در مى یابیم که دیدار رسول الله(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) براى مؤمن چنان لذت بخش است که به پیشنهاد برگشتن به دنیا جواب ردّ مى دهد. این مربوط به مؤمنانى است که در مسیر ولایت ائمه ى هدى(علیهم السلام)گام برداشته و تحت ولایت آنها تربیت شده و در تمام مراحل زندگى، دین خدا را بر دنیا مقدّم داشته اند.
در روایت دیگرى تصریح به حضور ائمه(علیهم السلام) دارد و نام آن حضرات را مى برد.
در کافى از قول سدیر صیرفى آمده است که به ابى عبدالله (امام جعفرصادق)(علیه السلام) عرض کردم:
اى پسر رسول خدا، فدایت شوم، آیا مؤمن از قبض روحش اکراه دارد؟
حضرت فرمود:
به خدا قسم، نه، آن هنگام که ملک الموت براى قبض روحش در مى رسد، او (ابتدائاً) اظهار ناراحتى مى کند، ملک الموت به وى مى گوید: اى ولىّ خدا ناراحت نباش. قسم به خدایى که مبعوث کننده ى محمد(صلى الله علیه وآله)است، براى تو از پدرى مهربان نیز مهربان تریم; دیدگانت را بگشاى و بنگر. سپس حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)، امیرالمؤمنین، حسن و حسین و فرزندانِ امام آنان(علیهم السلام) براى شخص مجسّم مى گردند. در این هنگام ملک الموت مى گوید: این رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حسن و حسین و ائمه(علیهم السلام) هستند که هم نشینان تواند. محتضر دیدگانش را مى گشاید و نداگرى از جانب حق او را مى خواند و مى گوید: اى نفسى که به محمد واهل بیتش آرامش یافتى بازگرد به سوى پروردگارت در حالى که ولایت ائمه را پذیرفته و بدان خرسندى و مرضىّ خداى سبحانى; پس داخل شو در زمره ى بندگانم و داخل شو در بهشتى که مهیّا ساخته ام; (فَادْخُلِى فِى عِبَـادِى وَ ادْخُلِى جَنَّتِى).در این لحظه براى مؤمن هیچ امرى دوست داشتنى تر از خلاصى روح و لحوق به منادى نیست.[2]
تا این جا سخن از مؤمنان راستین بود که در مسیر حق ثابت قدم بودند;

امّا آیا دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) هم در هنگام مرگ، آن حضرات را ملاقات مى کنند؟

بنا به روایاتى که ذکر خواهیم کرد، دشمنان امامان معصوم(علیهم السلام) نیز در هنگام جان دادن آنها را ملاقات خواهند کرد ولى دیدار با این ها بسیار متفاوت است. این ها در حالى ائمه ى اطهار(علیهم السلام) را دیدار مى کنند که مورد غضب آن ذوات مقدس اند و همین باعث عذاب و شکنجه ى آنها هم خواهد بود.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
کسى از دوستان ما که دشمنان ما را دشمن دارد نخواهد مرد جز این که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) در حال احتضار کنار او مى آیند و به او نوید بهشت مى دهند و اگر کسى ما را دوست نداشته باشد آن ذوات مقدس را به حالتى که دشمن او باشند خواهد دید.[3]
در حدیث دیگرى آمده است: هر مؤمن و منافقى، در هنگام مرگ حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)را خواهد دید.
حدیثى از امیرالمؤمنین نقل شده که:
هان هیچ یک از دوست داران من نخواهد مُرد مگر این که مرا در جایى که بدان شوق دارد، بیابد و هیچ

یک از دشمنان من نخواهد مرد مگر این که مرا در جایى که از آن اکراه دارد، بیابد.[4]

پی نوشتها

[1]. ر.ک: عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، ج 4، ص 200، و شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 6، ص 196.
[2].
ر.ک: محمد حسین طباطبایى، انسان از آغاز تا انجام، ص 73، و المیزان، ج 20، ص 287 ـ 288، و کلینى، فروع کافى، ج 3، ص 127، حدیث 2.
[3].
ر.ک: عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، ج 4، ص 201.
[4].
ر.ک: محمد حسین طباطبایى، انسان از آغاز تا انجام، ص 74، و علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 188. حدیث 25.

http://www.andisheqom.com/page.php?pg=books-view&id=293


موضوعات یادداشت عترت، عقائد نظرات شما ()

   1   2      >

پنج شنبه 103 فروردین 30

امروز: 0 بازدید

فهرست

[خـانه]

[ RSS ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

پیوندهای روزانه

یه مسافر [177]
نیلوفر ابی [187]
یوسف گمگشته [174]
*** یَا فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ «س» *** [173]
بنت الزهراء [236]
لب گزه [273]
کنیز اهل بیت [258]
[آرشیو(7)]

آشنایی با من

بهار 1385 - ام البنین

لوگوی خودم

بهار 1385 - ام البنین

اوقات شرعی

حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی دوستان


آرشیو

تابستان 1385
بهار 1385

جستجوی وبلاگ من

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک

 

طراح قالب

www.parsiblog.com

تعداد 75803 بازدید