نوشته شده توسط:
سید سلمان هاشمی
فواید طبى حرکات نماز
|
پنج شنبه 85 شهریور 23 1:18 عصر
|
این مبحث را با سخن دکتر الکسیس کارل آغاز مى کنیم ، آنجا که درباره فواید طبى نماز مى گوید: نتایج نماز و نیایش را با علم نیز مى توان دریافت ، زیرا نماز و نیایش نه تنها به روى حالات عاطفى بلکه روى کیفیات بدنى نیز اثر مى کند و گاهى در چند لحظه یا چند روز بیمارى جسمى را بهبود مى بخشد. این کشفیات هر چقدر هم که غیر قابل درک باشند، بایستى به واقعیتشان معترف شد. دفتر مشاهدات طبى لورد بیش از 200 مورد درمان فورى و غیر قابل تردید سل ریوى و عفونت کلیه و سرطان و امراض بدنى دیگر را ضبط کرده است . اما حرکات نماز، چنانکه امروزه ثابت گردیده ، تکرار قیام و قعود در نماز بهترین وسیله اى است که سرعت گردش خون را افزایش داده و از این رو نماز را یکى از عوامل موثر در به کار انداختن جهاز هاضمه دانسته اند که راه اشتها و میل به غذا را نیز هموار مى سازد. و جالب این است که اوقات نماز و مواقع هضم غذا کاملا مناسب و هماهنگ بوده و چنانکه ملاحظه مى نماییم ، در این امر حکمت عجیبى به کار برده شده است ... به این ترتیب که وقت نماز صبح پیش از شروع به غذاى صبحانه بوده ، و ظهر قبل از آنکه انسان به نهار بپردازد و عصر یا همان وقت که هضم غذا آغاز شده ... و به هنگام غروب یا موقعى که انسان بین دو وعده نهار و شام قرار دارد. و به همین ترتیب موقع عشا که هضم غذا تازه شروع گردیده است ... طب جدید این موضوع را ثابت کرده و مدلل ساخته که نماز بهترین وسیله اى است که از بالا رفتن فشار خون جلوگیرى کرده و در حفظ تعادل آن اثر بسزایى خواهد داشت . آرى طبق نظریه پزشکان چنانچه در اداى نماز مراقبت و محافظت به عمل آمده و حرکات موزون آن به آرامى و طمانینه که از شرایط صحت آن است ، توام باشد، ثابت و مسلم گردیده که از بسیارى بیماریهاى ناشى از فشار خون جلوگیرى خواهد کرد... و این خود اثرى آنى و فورى بر قلب گذاشته و از ضربان تند و سریع آن مانع خواهد شد. مجله ریدرز دایچست مى نویسد: بر اساس تحقیقات معلوم شده است افرادى که بطور مرتب به عبادتگاه مى روند، در برابر بسیارى از بیماریها نظیر: فشار خون ، بیماریهایى قلبى ، سل و سرطانهاى ناحیه گردن مصونیت دارند. دکتر ادوین فردریک پاورز، استاد امراض عصبى در ایالات متحده آمریکا مى گوید: علم طب در دنیاى کنونى از بسیارى از رموز و اسرار بیمارى ها به طرز معجزه آسایى پرده برداشته است . با این وصف هنوز هم هزاران بیمارى و مرض باقى است که بزرگترین اطباء هوشمند و نوابغ پزشکى کمترین بارقه امیدى به کشف و معالجه آنها به دست نیاورده اند. اما بررسى و دقت در مطالعات این اطباء و نوابغ این نکته را روشن مى سازد که اغلب آنها این نظریه را تایید نموده و اعتقاد پیدا کرده اند که در میان معجزات فراوانى که براى نماز شمرده اند، یکى اعاده صحت و تندرستى روحى و شفاى کلیه بیماریهایى است که مداوا شده و کلیه روشهاى پزشکى در برابر آنها عاجز مانده است . 1 یک جراح مصرى اخیرا با یک سرى تحقیقات گسترده اعلام داشت : نماز بهترین درمان براى بیماران مبتلا به جابجایى غضروفهاى ستون فقرات است . دکتر الزیات استاد دانشگاه نوادا در آمریکا پس از مطالعه بر روى چهل بیمار گفت : حرکت هاى ناشى از پنج بار نماز در روز مى تواند عمل جراحى ناشى از بیمارى مذکور را در مدت یک هفته بهبود بخشد. این پزشک مصرى به بیماران جراحى شده خود توصیه کرده است که بلافاصله پس از عمل جراحى حرکت کرده و به مدت یک هفته روزى پنج بار حرکات نماز را به جاى آورند و این حرکات را در هر صورت تا پایان عمر ادامه دهند. همچنین یک دانشمند آمریکایى در کتابى که به تازگى بنام بیماریهاى فقرات منتشر ساخته ، گفته هاى این پزشک مصرى را تایید کرده و به بیماران خود نیز سفارش کرده است که روزانه پنج نوبت حرکاتى شبیه نماز مسلمانان انجام دهند. 2
1-راه و رسم زندگى ، الکسیس کارل ، ص 173 و نیایش ، ص 12. 2- نقل از اسلام و علم جدید، عبد الرزاق نوفل ، ترجمه حسین وجدانى و روزنامه همشهرى ، ش 811. منبع: الغدیر
|
نماز |
نظرات شما ()
|
نوشته شده توسط:
سید سلمان هاشمی
چرا نماز بخوانیم ؟
|
دوشنبه 85 خرداد 1 10:12 عصر
|
بسم الله الرحمن الرحیم قبل از اینکه به این پرسش پاسخ داده شود، طرح یک مقدمه را ضرورى مى بینیم و آن اینکه انسان براى رسیدن به مدارج عالیه کمال لازم است که خدا را پرستش کند. چرا که ممکن الوجود زمانى به کمال مى رسد که به واجب الوجود بپیوندد، هر چند که یکى از بارزترین صفات ثبوتیه خداوند صمد است و احتیاجى به عبادت و ستایش ما نداشته و اساسا بى نیازى کمال اوست . ان تکفروا انتم و من فى الارض جمیعا فان الله لغنى حمید. اگر شما و همه مردم زمین کافر شوید و از پرستش او سرپیچى کنید خداوند بى نیاز و ستوده است . گر جمله کاینات کافر گردد بر دامن کبریایى اش ننشیند گرد الهى انت الغنى بذاتک ان یصل الیک النفع فلک فکیف لا تکون غنیا عنى . خدایا تو بى نیازتر از آنى که حتى نفعى از سوى خودت به تو برسد، پس چگونه از من بى نیاز نباشى . آرى احتیاج و نیاز از صفات و خصوصیات پدیده است ؛ اما آیا خداوند جزء پدیده هاست و یا مظاهرى از آنها است که عبادت ما او را ارضاء و اقناع کند. آیا معلم احتیاجى به درس خواندن دانش آموز دارد که او را تشویق به درس خواندن نموده و گاهى نیز به اجبار و تهدید او را وادار به فراگیرى دروس خود مى کند؟! درس خواندن و یا نخواندن دانش آموز چه سود و زیانى براى معلم دارد؟ آیا معلم محتاج درس خواندن دانش آموز خود است ؟ همین مساله در مورد خدا که اول معلم انسانها است ، صادق است . قرآن به انسانها که شاگردان مکتب اویند دستور نماز مى دهد، چرا که نزد خدا بهترین راه رسیدن به کمال و سعادت واقعى همان انجام فرایض دینى بویژه نماز است . امام صادق علیه السلام مى فرماید: در نزد خدا مقاماتى است که بدون دعا نیایش و نماز کسى به آن کمالات نمى رسد. اى انسان اگر مى خواهى متخلق به اخلاق الله شده و کسب کمالات عالیه نمایى ، یک راه در پیش دارى و آن عبادت است و تنها از طریق ارتباط با معبود و راز و نیاز با اله خود است که به سوى پاکیها و صفات عالیه انسانى روى مى آورى و اگر از معبود و اله خود قطع رابطه نمایى ، اى بسا که زود باشد در دام شیطان ، دشمن قسم خورده خود، گرفتار شوى ، چه زمانى که تو با معبود خود سخن مى گویى دشمنان تو، ابلیس و ذریه اش ، از تو مى گریزند و این هنگام است که فرشتگان پیرامون تو ایستاده ، تو را مقتداى خود دانسته و خداى را به امامت تو عبادت مى کنند ولى همین که در نماز و یاد معبود خود مسامحه نمودى و او را به فراموشى سپردى ، شیاطین گرداگردت براى منحرف کردنت از مسیر کمال و سعادت دنیا و آخرت جمع گردند و تا تو را با وساوس شیطانى خویش از مسیر الله منحرف نسازند، آرام ننشینند. پس تو اى انسان با سلاح ایمان و نماز به مبارزه با دشمن دیرینه ات ، شیطان ، برخیز و کمر او را با اذکار نماز بشکن که نماز نیکو حربه اى است در به زانو درآوردن ابلیس و ذریه او. اما پاسخ دیگرى که به این سوال چرا نماز بخوانیم مى توان داد این است ؛ کسانى که این سوال را مطرح مى نمایند، از دو حال خارج نیستند: الف یا قلبا به وجود خدا و حقانیت پیامبر صل الله علیه و آله و ادیان گذشته و ائمه معصومین علیه السلام ، معتقد هستند. ب یا اینکه در وجود خدا و بزرگان دین ، شک و شبهه اى دارند که در صورت دوم باید قبل از طرح سوال فوق الذکر در پى مطالعه و جستجو در آفاق و انفس وکتب مربوطه ، اعتقاد خود را به وجود مبدا و ادیان گذشته و ائمه علیه السلام و عصمت آنان محکم کنند. اما کسانى که به خدا و پیامبر و ائمه هدى و حکمت و علم بى پایان آن ایمان دارند، بدون هیچ چون و چرایى تعبدا به هر یک از دستورات و احکام دینى گردن مى نهند، چنانکه وقتى بیمارى براى معالجه بیمارى خود، نسخه اى را از پزشک حاذق حکیم و دانا و آگاه به کار خویش دریافت نمود، بى هیچ چون و چرایى براى سلامت و بهبودى خود مو به مو به دستورات پزشک عمل مى نماید. به عبارت بهتر؛ وقتى بیمار به پزشک مراجعه مى کند پس از تشخیص ، تعدادى دارو از قبیل شربت ، قرص ، کپسول ، و آمپول براى بیمار مى نویسد و دستور مى دهد که مثلا فلان قرص را هر 8 ساعت یکبار میل نموده و آمپول را هر روز یک بار سر وقت معین تزریق نماید. و ضمنا به بیمار توصیه مى کند که از خوردنیها و چیزهایى که بیمارى را تجدید مى کند، جدا خوددارى کند. مثلا از خوردن غذاهاى سرخ کرده ، چربى ، ترشیها، گوشت ، غذاهاى سنگین ... پرهیز نماید. و بیمار بدون هیچ پرسشى از فلسفه این داروها، چون به علم و تخصص پزشک خود ایمان دارد به یکایک دستورات پزشک در وقت معین عمل مى کند. تازه اگر بیمار بگوید: تا من از خواص یکایک این داروها آگاهى نیابم آنها را مصرف نمى کنم . طبعا پس از مدتى خواهد مرد که البته هیچ بیمار عاقلى چنین نمى کند. آرى همانطور که بیمار در مراجعه به پزشک ، خود را در اختیار او قرار مى دهد و یا مثلا اتومبیل و ساعت خود را براى تعمیر در اختیار مکانیک و ساعت ساز قرار مى دهد و سوال پیچ نمى کند چون به علم و آگاهى آنها در کار خود اعتقاد و یقین دارد. در مسائل عبادى نیز انسان باید به فرامین الهى بدون هیچ چون و چرایى گردن نهد. آرى شخص نماز گزار و معتقد به خداى حکیم ، آگاه است که هیچ یک از دستورات خداوند بودن حکمت نیست و او همه احکام دینى را در نسخه هایى کتب آسمانى توسط پیامبران براى سعادت و خوشبختى و خیر و صلاح بشر بیان داشته است . پس نماز گزار هر یک از احکام دینى را بدون دانستن فلسفه آنان با جدیت کامل انجام مى دهد، هر چند عملى که از روى شناخت و آگاهى صورت پذیرد، به مراتب از عملى که از روى جهل و ناآگاهى صورت مى پذیرد، بهتر است ؛ لکن این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که ما بنده و عبد اوییم . بنابراین نباید روحیه تعبد و تسلیم پذیرى در برابر دستورات او را از یاد ببریم . حسن ختام این مقوله سخن جالب دیل کارنگى است که در پاسخ این پرسش مى گوید: اگر من از کشف فلسفه و رموز دعا و نماز عاجزم ، دلیل بر این نمى شود که از یک زندگى سعادتمندانه اى که عبادت به همراه دارد، استفاده نکنم
منبع:الغدیر
|
نماز، تفسیر، اخلاق |
نظرات شما ()
|
نوشته شده توسط:
سید سلمان هاشمی
چرا نام امامان در قرآن نیامده است؟
|
جمعه 85 اردیبهشت 15 9:36 عصر
|
عدم تصریح قرآن به اسامى مطهر اهل بیت(ع) و امامان شیعه(ع) سبب دلمشغولى من شده است. وقتى امامت از ارکان اساسى ساختمان فکر و رفتار دینى و الاهى است، چرا نام دوازده پیشواى شیعه در قرآن ذکر نشد تا موجب تقویت یقین مؤمنان باشد و حجت را بر مخالفان تمام گرداند؟ به این پرسش ارزنده، پاسخهاى متعدد داده شده است که با توجّه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره مىشود. 1. «تبیین» قرآن توسط پیامبر(ص)؛ عدم تصریح به خصوصیّت و تعداد و نام امامان موضوعى استثنایى نیست. قرآن خود متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعملها نیست تا عدم تصریح به نام امامان مورد نظر شیعه امرى خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبى از این دست است. شاید در بین احکام و دستورهاى شریعت مطلبى به اهمّیّت و محوریت نماز وجود نداشته باشد؛ تعابیرى نظیر ستون خیمه دین، مرز میان کفر و ایمان، عامل تقرب هر پرهیزکار و نخستین پرسش و اساسىترین عامل پذیرش دیگر اعمال نشان دهنده اهمّیّت این تکلیف الاهى است؛ امّا به راستى آیا در آیات قرآن نشانى از تعداد رکعات و خصوصیات این فریضه وجود دارد؟! قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاصّ و طهارت هنگام نماز و چند مورد از این دست اشاره کرده، بیان خصوصیات دیگر این مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن درباره زکات واجب و حج و خمس و سایر دستورهاى شریعت مقدس نیز از همین نظام تبعیت کرده است؛ یعنى فشار اصلى را بر تثبیت این واجبات گذارده و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده است. همین دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصیر و امام صادق(ع) نیز جارى شده است: ابو بصیر که از شاگردان تیزبین امام ششم(ع) است، پیرامون آیه 59 سوره نساء - «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» - که مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولیاى امور فرا مىخواند، به طرح پرسش مىپردازد. طبیعى است که در خدا و رسول به دلیل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد(ص)، تردید راه نمىیابد؛ امّا ذکر واژه «اولیاى امور» و اجمالى که در آن نهفته، وى را بر آن داشت تا بپرسید: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از «اولیاى امور» امام على(ع) و اهل بیتاند، چرا آنان را به نام معرفى نفرمود؛ «ما بالَهُ لم یُسَمِّ عَلیّاً و اَهْلَ بَیْتهِ»؟ امام صادق(ع) در پاسخ به سبک خاصّ قرآن اشاره کرد و فرمود: وقتى براى پیامبر آیه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد تا آنکه رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که باید از چهل درهم یک درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد و آیه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنید تا آنکه رسول خدا(ص) آن را براى مردم توضیح داد. «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» درباره على و حسن و حسین - علیهم السلام - نازل شد و رسول خدا(ص) درباره على فرمود: «هر که من مولا و آقاى اویم، على(ع) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصیت مىکنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خداى - عزوجل - خواستهام میانشان جدایى نیفکند تا آنها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد....»1 از این روایت در مىیابیم وظیفه بیان مصداقها و موارد و نیز تبیین جزئیات بردوش پیامبر(ص) است. همین جهت شیعه را بر آن داشت تا بر سنت پیامبر(ص) تاکید ورزد؛ بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پاى فشارد و تلاش خلفاى سده نخستین هجرى در ممنوعیت نگارش سنت رسول الله(ص) را اشتباه فاحش بخواند. چنان که مىدانیم این ممنوعیت سرانجام در اواخر دوران بنى امیه برطرف شد و تدوین کتب روایت نزد تمام فرقههاى مسلمان مورد توجّه قرار گرفت. قرطبى، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسیرش چنین روایت مىکند: عمران بنِ حُصین به مردى که گمان مىکرد کتاب الله به سنت نیاز ندارد، گفت: «تو احمقى، آیا حکم نماز ظهر را که باید چهار رکعت خواند و حمد و سورهاش را آشکار نخواند، در قرآن یافتهاى؟ و به همین گونه به نماز و زکات و مثل آنها اشاره کرد و گفت: آیا این [امور] را در قرآن روشن شده یافتهاى؟ همانا کتاب خدا این امور را مبهم بیان کرد. و سنت آن را تفسیر مىکند.»2 در همان تفسیر از «مکحول»، یکى از علماى بنام و مورد قبول اهل سنّت، چنین نقل مىکند: «القُرآنُ اَحْوَجُ الِىَ السُّنةِ مِنَ السُّنَةِ اِلى القُرانِ». قرآن به سنت از سنت به قرآن نیازمندتر است. البته این تعبیر افراط گونه مور تایید شیعه نیست. بر اساس باورهاى شیعه سنّت، مشروعیت و حتّى صحت مندرجات و محتویات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست مىآورد. سند حجیت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولى به هر حال فهم صحیح معارف و وظایف دینى بى عنایت به سنت نبوى(ص) و روایات اهل بیت(ع) ممکن نیست. در اینجا، پرسشى دیگر رخ مىنماید: رسول اکرم(ص) این معارف و احکام جزئى و تفسیرى را از کجا به دست مىآورد؟ از آیات قرآن استفاده مىشود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد و مقاصد و شرح و تبیین آیات از ناحیه خداى متعال است: «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ3؛ جمع قرآن - کلمات در آیات، آیات در سورهها و... - و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامى که بر تو قرآن را خواندیم، تو [پیامبر(ص)] هم پیروى کن و قرآن را همین گونه بخوان. - مرحله بعد «بیان» قرآن است که آن هم وظیفه ما است». بنابراین، بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خدا است و به وسیله وحى دیگرى جز وحى قرآنى در اختیار پیامبراکرم(ص) قرار مىگیرد. پس ما با دو وحى روبهرو هستیم: «وحى قرآنى» و «وحى تبیینى». در وحى قرآنى لفظ و معنا هر دو از ناحیه خدا است؛ امّا در وحى تبیینى معنا از خدا و لفظ از سوى رسول خدا(ص) است. آیات 43 و 44 سوره نحل به این دو گونه وحى اشاره مىکند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ ما بر تو «ذکر» را نازل کردیم تا قرآنى را که براى مردم نازل شده تبیین و تفسیر کنى و زمینه تفکر آنها را فراهم سازى». این ذکر همان «وحى تبیینى» است که درست تجلى یافته است و تمام سخنان پیامبر(ص) در زمینه معارف و دستورالعملهاى دینى را شامل مىشود. این مقدمات نشان مىدهد عدم ذکر مصداقها به نام ائمه اطهار(ع) اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام الاهى را شامل مىشود. بنابراین، براى شناخت نام امامان معصوم(ع) باید سراغ سنت نبوى(ص) رفت؛ همان گونه که در تفسیر و تبیین معارف و دیگر فرائض دینى به «سنت» نیاز مندیم. 2. تأکید بر روش توصیفى؛ از روشهاى جالب توجّه قرآن تأکید بر صفات و ویژگىها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش توجّه دادن امت به صفات و ویژگىهاى خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمّیّت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلى یافته در آنان بسنجند. روش بیان «توصیفى»، به قرآن شادابى و تازگى و دوام مىبخشد؛ زیرا در هر قطعهاى از زمان زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصههاى ذکر شده در قرآن فراهم مىشود و امکان دستیابى به داورى قرآن در مسائل نو و فتنههاى فردى و اجتماعى تأمین مىگردد. قرآن «کلام فصل» است - «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»4 - و بین حق و باطل تمییز مىدهد و راهنماى انسان در فتنهها است؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود: «هنگامى که فتنهها چون پارههاى شب تاریک شما را فرا گرفت، به قرآن روى آورید» از سوى دیگر، حکومت شایستگان نیاز همیشگى جوامع دینى است و به بخشى از امت اسلامى و یا قطعهاى خاصّ از تاریخ، اختصاص ندارد. براى راهنما و فصل الخطاب شدن در گسترهاى چنین پهناور، بیان شاخصهها و شایستگىها و ویژگىهاى صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترین راه شمرده مىشود. بدین سبب، قرآن جز در موارد ضرورى از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مترفان و... صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ویژگىها و نه نامها توجّه کنند و امکان بهرهگیرىهاى نو از قرآن فراهم شود. بنابراین، شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیارى به ائمه اطهار(ع) رهنمون شدهاند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگىهاى یاد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهاى دینى، اجتماعى و سیاسى خود را از درگاه آنان جویا شوند. بر اساس همین نکته مهم، امام باقر(ع) مىفرماید: «مَنْ لَمْ یَعْرِفْ اَمْرَنا مِنَ الْقُرانِ لَمْ یَتَنَکَّبِ الفِتَنْ». هر کس امر ولایت ما را از قرآن به دست نیاورد؛ نمىتواند از فتنهها مصون ماند.» در این روایت دو نکته قابل تأمل مىنماید: 1. امر ولایت اهل بیت(ع) در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون مىشود. اگر به راستى از سر تحقیق و بدون هیچ گونه اعوجاج و کج فهمى سراغ آیات رویم، نشانهها و صفات و ویژگىهایى که براى امامان بیان شده ما را به دوازده معصوم(ع) هدایت خواهد کرد. پس امر ولایت امامان شیعه را مىتوان از قرآن استخراج کرد. البته همان گونه که پروردگار در تمام آفریدهها تجلى کرده است و تنها شایستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولایت اهل بیت(ع) از آیات نیز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نیازمند است. 2. شیعیان ممکن است از راههاى گوناگون به امر ولایت امامان دست یابند، امّا با توجّه به اهمّیّت و مرجعیت قرآن کسانى از فتنهها و شبههها و افراط و تفریطها رهایى مىیابند که معرفت به ولایت و شؤون آن را از قرآن گرفته باشند. در غیر این صورت، در فتنههاى ناشى از افراط و تفریط سقوط خواهند کرد. به همین جهت مفسران و علماى بزرگ شیعه بخش عمدهاى از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولایت و شؤون آن معطوف داشتهاند و ولایت امامان شیعه(ع) را به آیات الاهى مستند ساختهاند. تلاش و تألیفهاى آنان ذیل آیاتى چون «اولى الامر»، «ذوى القربى» «ولایت»، «اکمال دین»، و... فراوان به چشم مىخورد. این بحث را با حدیثى از امام صادق(ع) پایان مىدهیم: «اگر قرآن آنگونه که خدا خواسته و نازل کرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گیرد، هر آینه ما را با نشانههاى ارائه شدهاش خواهید یافت.»5 بنابراین، باید با نگاه جستوجوگر در آیاتى که صفات و ویژگىهاى رهبران و اولیاى امور را بیان مىکند، نامهاى اهل بیت(ع) را استخراج کرد. شیعه افتخار دارد که رهبرانش را با استناد به اصول قرآنى برگزیده است.
1. «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ نَزَلَتْ علیه الصلوةُ و لَم یُسَمّ لَهُم ثَلاثاً وَ لا اَرْبعَاً حتّى کانَ رَسُولُ اللّهِ هُوَ الذَّى فَسَّرَ لَهُمْ ذلِکَ وَ نَزَلَتْ عَلَیْه. الزَّکاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ اَرْبَعینَ درهماً دِرْهَمٌ، حتّى کانَ رَسولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُم طوفوُا اُسْبُوعاً حتّى کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِک لَهُمْ وَ نَزَلَتْ «اَطیعُو اللَّهَ و اطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلىِ الأمْرِ مِنْکُمْ» وَ نَزَلَتْ فى عَلىٍّ والْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فى عَلِىٍّ: مَنْ کُنْتُ مُوْلاهُ؛ و قال(ع) اوُصیکُمْ بکتابِ اللّهِ و اهل بیتى فَاِنّى سَأَلْتُ اللَّهَ عزَّوَجَلَّ اَنْ لا یُفَرّقَ بَیْنَهُما حتىَّ یوُرِدَهُما عَلىَّ الحوضُ فَأعْطانى ذلِکَ...»؛ اصول کافى، ج 2، ص 71. 2. «اِنّک رَجُلٌ احمقٌ! اَتَجِدُ الظُّهْرَ فى کتاب الله اربعاً لایُجْهَرُ فیها بالْقَراءَة!؟ - ثُمَّ عَدَّدَ علیه الصَّلاةَ و الزَّکاةَ و نَحْو هذا ثُمَّ قال: - اَتَجُِد هذا فى کِتابِ اللهِ مُفَسَّرَاً! اِنَّ کِتابَ اللَّه تَعالى اَبْهَمَ هذا وَ اِنَّ السُّنَة تُفَسِّرُ هذا»؛ التفسیر و المفسران، استاد معرفت، ج 1، ص 182. 3. قیامت (75): 17 - 19. 4. طارق(86): 14. 5. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 13. عبدالکریم بهجت پور:پرسمان
|
نماز، تفسیر |
نظرات شما ()
|
|
|